loading...

آئین مستان

متن سینه زنی واحد شب هشتم محرم علی اکبر,متن سینه زنی واحد شب هشتم محرم,علی اکبر,متن سینه زنی واحد علی اکبر,شب هشتم محرم,سینه زنی واحد شب هشتم محرم علی اکبر,سینه زنی واحد شب هشتم محرم,سینه زنی واحد علی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2214 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1734 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1280 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 689 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 627 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 603 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3489 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6702 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2835 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3801 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3236 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3562 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4135 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3672 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7256 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4947 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5887 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4364 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5533 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4177 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3968 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

 

بدر هاشمیون، میر حیدریون

مهر فاطمیون

آمد از خیمه بیرون

قد بالا کمال علوی

ماه رعنا جمال علوی

از بر بابا اکبر لیلا

مهلاً مهلا اکبر لیلا

کوه عشق وفا

روح خون خدا

شور کرب و بلا

نور چشمان لیلا

گیسوی تو شب تار حرم

تشنه کام شرر بار حرم

منتظر تو سینه ی صحرا

مهلاً مهلا اکبر لیلا

از بر بابا اکبر لیلا

مهلاً مهلا اکبر لیلا

دانلود سینه زنی واحد شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1101 زمان : نظرات (0)

حضرت علی اکبر (ع)

 

ای که از روز ازل مارا جدا کردی حسین

فقط من و شما نیستیم میگیم حسین،هر وقت میگی حسین اگه اسم بچه خودت هم باشه،حضرت زهرا سلام الله علیها از عرش صدا میزنه:اگه بچه خودت رو صدا میزنی،خدا برات حفظش كنه، اما  اگه حسین مرا میگویی ،بدونید با لب تشنه سر از بدنش جدا كردند.

ای که از روز ازل مارا جدا کردی حسین

یک نگه کردی و مارا مبتلا کردی حسین

حاجت دنیایی و عقبایی مارا که هیچ

حاجت پیغمبران را هم روا کردی حسین

خون تو خون خدا خون نبی خون همه

تو تمام دهر را صاحب عزا کردی حسین

حسین.... میگه شام عاشورا بود،از بنی اسد میگه من اومدم دیدم دور و بر گودال صدای هم همه ای میاد،اومدم جلو دید این وحوش و حیوانها همه كه متضاد هم هستند،این پوزه هاشون رو زمین گذاشتند،دور بدن حسین دارند ناله میزنند،های حسین...

گرنبودی باب توبه تا قیامت بسته بود

باب رحمت را بروی ما تو واکردی حسین

نان شبهه حب دنیا باعث قتل تو شد

تا بماند اصل دین خود را فدا کردی حسین

یاد دادی وقت فتنه جان نثاری واجب است

این چنین حق را زباطلها جدا کردی حسین

دشمنت هم دست خالی از کنارت برنگشت

تو کرم اندازه ی لطف خدا کردی حسین

با لب خشکیده ات زیر فشار چکمه ها

مادرت شاهد بُوَد مارا دعا کردی حسین

حسین جان،شب علی اكبره،این جوونها اومدند برای علی اكبرت گریه كنند،یه سری با مادرت به ما بزن،دلت میاد مارو محل نذاری آقا،دلت میاد مارو تنها بذاری،بیا با ما برا علی اكبرت ناله بزن،آی شهدا شما هم بیایید اربابمون رو هم بیارید،گفت:خواب دیدم یكی از شهدارو،از اون ور چه خبر ،گفت:بذار برات یه خاطره بگم،یه روز با همه ی شهدا با ابی عبدالله اومدیم شلمچه،ابی عبدالله نشست شهدا دونه دونه ماجرای شهادتشون رو میگفتند،ابی عبدالله اینقده گریه كرد،اشك از محاسن مبارك جاری شد،میریخت رو خاك شلمچه . "بی خود نیست هركی میره شلمچه عوض میشه"میگه كار بجایی رسید یكی از بچه ها گفت: بسه آقارو اذیت نكنیم،فرمود:نه بذار بگن،میگه :یكی صدا زد حسین جان دوستان ما كه توی دنیا موندند در عذابند و نارحتند،ابی عبدالله فرمود:اینها باقی مانده شهدای ما هستند،به علی اكبرم گفتم بدون اینها به بهشت نیا.

اومد توی مدینه،رفت توی مسجدالنبی بعد رحلت پیغمبر،صدا زد من میخواهم پیغمبری كه به او ایمان آوردم ببینم،سلمان توی مسجد بود،گفت:ای مرد ،پیغمبر از دنیا رفته،خیلی وقته، گفت:من باید ببینمش،گریه كرد،سلمان دید چیكار كنه آوردش خونه ی ابی عبدالله،فرمود:بشین، چی شده؟ گفت:من میخواهم پیغمبر رو ببینم،یه وقت ابی عبدالله فرمود:علی اكبرم،هنوز سن و سالی نداره،اومد،آقا فرمود:ای مرد این بچه رو كه میبینی خُلقاً و خَلقاً ، منطقاً همه چیزش شبیهه جدم پیغمبره،مرد خوشحال شد گریه كرد،چقدر زیبا بوده پیغمبر،ابی عبدالله از فرصت استفاده كرد،فرمود ای مرد،این بچه رو كه میبینی اگر بدونی قرار است یه خاری به پاش بره چه میكنی؟گفت: خدا اون خار و توی چشم من بزنه،به این بچه آسیب نزنه،فرمود ای مرد نیستی ببینی یه روزی میآد بدنش رو تیر باران میكنند.حسین...مراجع میفرمایند:خواندن مقتل هیچ عیبی ندارد،فقط باید مكان و مُستمع آماده باشند،یعنی روضه حروم نشه.

ای تجلی صفات همه ی برترها

چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها

قد من خم شده تا خوش قدوبالا شده ای

آی، پدرهای شهدا چی كشیدند؟

قد من خم شده تا خوش قدوبالا شده ای

پدری دردسرش نیست کم از مادرها

پسرم میروی اما پدری هم داری

نظری گاه بینداز به پشت سرها

میگه یه سید جلیل القدری توی نجف بود،از خدا خواست داغ علی اكبر رو بفهمه،خدا بهش یه پسر داد اسمش رو هم علی اكبر گذاشت،هجده ساله كه شد جوونش تب كرد،سه روز میگه بابا بالا سرش نشست،(پدر خیلی دوست داره پسر رو ببوسه،اما نمیتونه،مگه اینكه مریض بشه،یا بی هوش بشه،یا خواب باشه میاد بوسه میكنه میره،پدر نفرین نمیكنه اما اگر نفرین كنه،نفرینش كاریه،باباتون رو پاش رو تو رو خدا ببوسید،هر كی هست بابات)میگه سه روز بابا بالا سر جوونش نشست،اما آخرش جوونش مرد،میگه:هر وقت سید رو می دیدیم خمیده راه میرفت... میگه تو مجلس یزید ،یزید اهانت كه میكرد بماند،یزید گفت:حسین چقدر پیر شدی،یكی صدا زد من حسین رو دیده بودم اینقده سر و روش سفید نبود، یكی از لشكری ها گفت: آری درست میگی ،اما وقتی اومد كنار بدن علی اكبرش،وقتی بلند شد دیدیم هم زانوهاش خمیده شده،هم موهاش سفید شده،حضرت رقیه هم موهاش تو سه سالگی سفید شد،دكترها میدونند كسی كه یه وحشت آنی بهش برسه تمومه،اثر میذاره، حالا بهتر شعر رو میفهمی:

قد من خم شده تا خوش قدوبالا شده ای

پدری دردسرش نیست کم از مادرها

پسرم میروی اما پدری هم داری

نظری گاه بینداز به پشت سرها

سرراهت یک تُک پا خیمه برو

شاید آرام بگیرد کمی خواهرها

اومد توی خیمه شروع كردند موهاش رو شونه زدن،زنها یه حرفی بهش زدن جیگر میسوزونه،هنوز عباس زنده است،به علی اكبر میگفتند ستون خیمه ها، گفتند:علی اِرحَم غُربَتنا،به غریبی ما زنها رحم كن،فرمود:رهایم كنید مگه صدای غربت بابامو نمیشنوید.

مادرت نیست اگرمادر سقا هم نیست

عمه ات هست به جای همه مادرها

حال که آب ندارم برای لب تو

 بهتر این است که غارت شود انگشترها

آن چنان کهنه نگشته است سم مرکبها

آن چنان کُند نگشته لب خنجرها

اومد كنار بدن صدا زد:

چه کنم باتو و این ریخت وپاشی که شده

چه کنم با تو و با بردن این پیکرها

آیه ات پخش شده آینه ات پخش شده

علی اکبرمن شده علی اکبرها

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم

برزمین باز بماند طرف دیگرها

حسین.....

اومد جلوی لشکر به زبان حال فرمود: من نبودم تو كوچه های مدینه مادرم زهرا رو زدند،امروز دماری از روزگارتون در میآورم،خیلی هارو به درك فرستاد،مرد میخواد جلوی علی اكبر بایسته،ابی عبدالله بالای یه بلندی ایستاد،اینقدر علی اكبر خوب میجنگید پشت سرش كسی نمیتوانست قرار بگیره،هر كی می اومد سر راهش می افتاد،نعره ی حیدری می زد،عباس هم داره نگاه میكنه،آخه استاد رزم علی اكبره،برگشت بابا: یا اَبَتِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ قَدْ اَجْهَدَنی. ای پدر تشنگی مرا حتما خواهد کشت و سنگینی آهن مرا بسیار در سختی و رنج قرار داده،عین روایت و مقتل اینه، اما یه وجه دیگه اش اینه،چون زره ،زره پیغمبره،اون سنگینی بار رسالت رو حس میكنه،آمد پیش آقا ابی عبدالله، چون می دونید ،حضرت زهرا سلام الله علیها شش ماه تب كرد،به حسین یه قطره شیر نتونست بده،شیخ شوشتری ،شیخ قمی هم نوشتند:پیغمبر می اومد  با دو انگشت میگذاشت در كام حسین، روایت داره به رود شیری در عرش وصل بوده،پیغمبر حسین رو شیر میداد،شیر بهشتی،لذا این ذائقه ی حسین پیغمبری است،اینكه ابی عبدالله به علی اكبر فرمود:زبانت رو نزدیك بیاور در دهان من بگذار. میخواست ذائقه ی پیغمبر رو یه بار دیگه بچشه،تا زبان در دهان بابا گذاشت خجالت كشید،دید باباش از خودش تشنه تره،حسین........دیگه حرف نزد رفت، اما میدونه باباش عاشقشه،اینقده راه رفت تا از دید حسین دور شد،بعد سوار مركب شد،دیگه علی رفت كه بره،زد تو دل لشكر،گفتند حریف این یل كسی نمی شود، محاصره اش كنیم،ره  باز كنید،مُرّةِ بن مُنْقَذْ لعنه الله علیه گفت:گناه عرب به گردن من الان داغ این جوون رو به دل باباش میذارم،اومد از پشت یه نیزه زد تو پهلوی علی اكبر،تا نیزه رو زد،آقا افتاد رو اسب،كلاه خود از سرش افتاد،یه نامردی شمشیر به فرق مبارك زد، یكی تیر به گلوش زد،خون سر علی ریخت رو صورت اسب،لشكر فهمید دیگه علی كاری نمیتونه بكنه،ابی عبدالله فهمید لشكر داره آرایشش عوض میشه،دارن راه باز میكنن،نیزه ها بود بالا میرفت،هرچی شمشیر میزنن از رو اسب نمی افته،پا به ركابه،مرد جنگیه،چند تا نیزه دار اومدند جلو،صداش بلند شد،اَبَتا..حسین....،ابی عبدالله اومد كنار بدن،دید فرق شكسته،بدن ارباً اربا شده،صورت رو صورتش گذاشت، یه وقت دید صدای علی میآد، كدوم علی؟صدای علی از حلقوم زینب میآد، اَخا،برادرم،به جان مادرم پاشو،كاری شد تا ابی عبدالله فهمید زینب اومده، اباشو رو زینب انداخت، یعنی لشكر نبینه، های حسین............

دانلود روضه حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 6530 زمان : نظرات (0)

حسن خلج

 

نفس نفس زد، تیرها رو پس زد

دست روی دست زد، علی مو كشتن

این شد مصیبت، صورت رو صورت

میگه با حسرت، خدا علی مو كشتن

تو بیا و یه بار دیگه، قدم بزن مقابل من

باید بابا بشی خدا بهت پسر بده، پسرت خوش قد و قواره بشه، جلو چشمت راه بره، از راه رفتنش لذت ببری، شاید بفهمی امام حسین علیه السلام چی میگه

تو بیا و یه بار دیگه، قدم بزن مقابل من

دیگه چه آرزویی داری؟

واسه من یه اذونی بگو، علی دل بابات و نشكن

بعضی ها خوب دارن عرض ادب میكنن، نشستن كنار بدن علی اكبر، می خوای كمك بابا كنی یانه؟

پسرم پسرم پسرم، بابای پیرت رو نگاه كن

چه بلایی اومد به سرم، رحمی به حال خیمه ها كن

میمیرم از غمت، میمیرم از غمت، میمیرم از غمت

خیال كردی امروز به این سادگی ها  رهات میكنم، نه والله باید خیلی گریه كنی، باید بلند بلند گریه كنی، یكی میگفت:اگه تو خیابون یه جایی رد شدی دیدی پلاكارد مشكی زدن، یه نفر از دنیا رفته، از جلوش رد شدی دیدی خیلی صدای ضجه و ناله هست، بدون اونی كه از دنیا رفته جَوون بوده، یه جوری امروز باید جیغ بزنی برا علی اكبر، یه مرهمی رو دل حسین بذاری

دیگه شكستم، میلرزه دستم

چشماتو بستم، گریه ام بلنده

میبینی اكبر، این دم آخر

داره یه لشكر، به من میخنده

خوشبحال جوونها دارن برا علی اكبر گریه میكنند، پیرمردها هم برا حسین گریه كنند، خانم ها هم برن زیر بغل زینب رو بگیرن، یكی به داد لیلا برسه.

چی به روز تو اومده كه، از تن تو چیزی نمونده

تا كجاها باید بگردم پیدات كنم؟

چی به روز تو اومده كه، از تن تو چیزی نمونده

گریه های بلند بابات، عمه رو تا اینجا كشونده

پاره پاره ی پیكر تو ، چه جور كنار هم بچینم

نه به خاطر اینكه اعضاء مقطع است نه، یه طرف دیگرش رو ببین

پاره پاره ی پیكر تو ، چه جور كنار هم بچینم

چشم من هی سیاهی میره، چندتا علی اكبر ببینم

میمیرم از غمت، میمیرم از غمت، میمیرم از غمت

وای پسرم

شكسته اَبروت،  شبیه بازوت

من مات و مبهوت، خیره به جسمت

آخرش از من تو رو گرفتند

دعوای دشمن بود سر اسمت

كاشكی نمیگفتی اسم من علی

آخرش از من تو رو گرفتند

دعوای دشمن بود سر اسمت

نیزه خورده به پهلوی تو، آیینه ی نبی شكسته

علی چشمات و وا كن ببین، زهرا كنار من نشسته

علی اكبرم این وضع پهلوی تو  و مادرم رو كه دیدم یاد خاطره ای افتادم، تو نبودی هنوز

تو نبودی مدینه علی،  دستای بابامون و بستن

پشت در ، چهل نفر، بی خبر، پهلوی زهرا رو شكستن

میمیرم از غمت، میمیرم از غمت، میمیرم از غمت

خدایا چه كند حسین، صدا زد زینب جان چه كنیم، خانم زینب فرمود:ابی عبدالله، حسین جان، هر جوری شده با خودمون میبریمش ، ابی عبدالله فرمود زینب من زیر شانه هاش رو میگیرم، تو هم پاهاش و بگیر، یه یا زهرا بگیم بلند كنیم، اما همین كه اومدن بدن رو بلند كنند، به عزت و شرف لا اله الا الله، دیدن كار ما نیست

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

صلی الله علیك یا مظلوم، یا اباعبدالله

دانلود روضه حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3606 زمان : نظرات (1)

بسم الله، بیا بریم پایین پای حسین، آی حسین، من می ترسم  همین طور اسم كربلا رو ببرم، ولی ایمان داشته باش، امشب از این آقازاده كربلاتو بگیری،  از زبان اباعبدالله گوش بده:

ای تجلی صفات همه ی برترها

چقدر سخت بُود رفتن پیغمبرها

قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای

بخدا عشق پدر نیست کم از مادرها

به امام صادق علیه السلام وقتی عرضه داشت، بهترین لذت برای یك پدر؟گفت:وقتی ببینه بچه اش خوش قد و بالا شده، جلوش راه می ره،

پسرم! می روی اما پدری هم داری

نظری گاه بیندار به پشت سرها

عبارت مقتل عجیبه، می گه وقتی، علی اكبر اومد اجازه ی میدان بگیره، اِستأذن، بلافاصله آورده: اباعبدالله فأذن، تا گفت:بابا برم، گفت:برو، اما قبلش :

سر راهت دم آن خیمه كمی راه برو

چرا؟

تا كه آرام بگیرند کمی خواهرها

پسرم، پسرم

مادرت نیست اگر ، مادر سقا هم نیست

عمه ات هست به جای همه ی مادرها

بین علی اكبر و قمر منیر بنی هاشم، بین این آقا زاده و آقایی كه قراره فردا شب براش سینه بزنی، چند تا شباهت پیدا كردم، دونه دونه میشمارم، هركدومش یه شب حرف داره، یه شب روضه داره من رد میشم، شباهت اول بین علی اكبر و قمر بنی هاشم، شباهت اول:برای هردو شون، برای هردوی این دو بزرگوار، برا هردوشون امان نامه رسید از دشمن، میگذرم، اصلاً نمی دونی این امان نامه، چی تو دل این آقا زادها بوجود آورد، شباهت دوم، هردو لقب ساقی داشتند، به مقام سقایت رسیدند، شباهت سوم، هردو شجاع بودند، دلیر بودند، سردار بودند، یك تنه حریف بودند، راحتت كنم، هر دو تو وفاداری و ابراز وفاداری به امام بی نظیر بودن، هردو به حد عصمت، نه به مقام امامت، ولی به اون حد نزدیك بودند، شیخ جعفر شوشتری تو خصائص میگه: هردوی این دو بزرگوار رو امام تو كربلا، به یه نوعی دستاشون رو بست، می دونست اینها یك نفری حریفند، علی اكبر رو چه جوری دستش رو بست، زره پیغمبر رو تنش كرد، سنگینی این بار، به عباسم فرمود داداش می ری برای آب برو، این دو تا آقازاده یه نفری حریف بودند، شباهت بعد، گفتم برا هردو امان نامه اومد ، هردو شجاع و دلیر بودند، هردوساقی بودند، هردو مادراشون كربلا نیومدند، هردو كربلا بی مادر بودند، بیا بریم جلوتر، هركی دلش رو داره از الان روضه رو بشنوه، بگم یا نه، یا صاحب الزمان، هر دو فرق شكاف خورده، هردو بدن قطعه قطعه شده، چه كردن این دو نفر تو كربلا، یه جمله دیگه، یه شباهت دیگه، هر دو لحظه ی آخر یه رجز مشترك دارن، هر دو اون لحظه ی آخر یه جور حسین رو صدا زدن، یه مرتبه ابی عبدالله، می خوام از روی مقتل برات بخونم، نمی خوام از خودم بگم، حتی زبانحال، خیلی عجیبه، مرحوم حُرّعاملی نوشته، مرحوم شیخ مفید نوشته، میگه:سكینه خانم سلام الله علیها، میگه پدرم تو خیمه مضطرب و نگران بود، علی وسط میدان، هی میرفت جلو در خیمه نگاه میكرد، هی برمیگشت عقب، یه مرتبه دیدم، الله اكبر، می خوام عبارت رو بخونم معنا كنم، حضرت سكینه می گه: فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت، دیدم مرگ داره بر بابام غلبه میكنه،  وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر، سكینه داره میگه، هنوز حسین از خیمه بیرون نرفته، هنوز وسط معركه نرسیده، فقط علی رفته، سكینه میگه نگاه كردم، دیدم،  مثل آدم محتضر، بابام هی میره و میاد، یه مرتبه دیدم، صدای برادرم بلند شد، میگه ابَتا عَلَیكَ مِنّى‏ السَّلامَ، تا صدای علی بلند شد، بابام از وسط خیمه داد زد، ولدی علی،  باباصبر كن اومدم، اوج عظمت مصیبت علی اكبر اینه كه، حسین بن علی، قربونش برم، رحمةالله الواسعة، تو كربلا یه جا نفرین كرد، الله اكبر، تا اومد بالا سر علی یه نگاه به لشكر كرد، گفت:عمر سعد ،  قَطِعَ الله رَحِمَک، چیكار كردی با بچه ام، با میوه ی دلم چیكار كردی، حسین نفرین كرد،  قَتَلَ الله قَومً قَتَلوک، وای وای، امان امان، نمی دونم، چه جوری ابی عبدالله اومد، خیلی حرف ها رو نزدم، رسید بالا سر علی اكبرش، امشب می ری خونه باید جوری امشب گریه كرده باشه، همه بفهمند صدات گرفته، چون نفس المهموم شیخ عباس میگه:مقرم می گه، می گه تا علی اكبر به شهادت نرسیده بود، كسی ندیده بود ابی عبدالله صداش رو بلند كنه، بلند گریه كنه، اما از علی اكبر، یه مرتبه دیدن صدای حسین، بلند شد،  رَفِعَ صُوتَهُ بِالبُکاء، یه آقایی هی میگه ولدی، ای وای ای وای، رسید تو معركه، سیدبن طاووس میگه، راوی كربلا میگه، میگه دیدم حسین لااله الاالله، دلش رو داری بشنوی، دلش رو داری، میگه دیدم حسین، این تیكه آخر نزدیك بدن، دیگه زانوهاش رمق نداشت، دیدن حسین داره با زانو راه میره، هی بلند میشه می خوره زمین، هی میگه پسرم، حسین.............

خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود

تحویل میگیری یانه؟

خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود

چرا؟آخه

جایی برای بوسه که پیدا نمی‌شود

خدا رحمت كنه مرحوم فلسفی رو این روضه رو ایشون می خوند:كه می گفت ابی عبدالله اومد بالا سرش، دید لحظات آخره، بچه اش داره دست و پا میزنه، گفت:یه بابا بگو، دید بچه نمی تونه، نگاه كرد دید یه لخته ی خون، راه گلوی علی رو بسته، ابی عبدالله دست كرد تو دهن علی، خون رو بیرون آورد، گفت:عزیزم:

لب را به هم بزن،  نفسی زن که هیچ چیز

شیرین‌تر از شنیدن بابا نمی‌شود

بدون گریه نری، وای وای

ای پاره‌پاره‌تر ز دلِ پاره پاره‌ام

گفتم بغل کنم بدنت را نمی‌شود

چیكار كردن، آی حسین.........یا صاحب الزمان(عج)، كنایه فهم ها:

باید کفن به وسعت یک دشت آورم

در یک کفن که پیکر تو جا نمی‌شود

هركاری كرد دید فایده نداره، چیكار كرد، بدن رو جمع كرد، خودش رو انداخت رو بدن علی، تنها روضه ای كه كربلا نمیشه خوند همین روضه است، نمی شه خوند چون مادرش طاقت نداره، تو داری یه چیزی میشنوی، من میگم این روضه به سه دلیل اینقدر عجیبه، اینقدر جگر سوزه، یه دلیلش اینه كه برا حسین سخت بود، حسین باباست، حسین این بچه رو بزرگ كرده، علی اكبر برا پدر هم پیغمبره، هم امیرالمؤمنینه، هم مادرش زهراست، این یه دلیل، دلیل دوم، خیلی سخته گفتنش،  من فكر میكنم دلیل دیگه اش اینه، تا قبل مصیبت علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، بگم چه كاری، شب هشتمه، تا قبل روضه ی علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، اما وقتی علی اكبر افتاد رو زمین، حسین رسید، لشكر شروع كرد، هلهله كردن، همه می خندیدن، این خیلی سخته بخدا، حسین گریه می كرد، گفت:بابا پاشو، ببین دارن میخندن اینها، یه دلیل دیگه، دلیل سوم، تا قبل از روضه ی علی اكبر، این اتفاق نیوفتاده بود، اما مصیبت علی اكبر برا اولین بار این اتفاق افتاد، بگم چه اتفاقی، سادات داد بزنن، ضجه بزنن، وقتی علی اكبر، افتاد، حسین اومد، رو بدن افتاد، دیگه بلند نشد، دیدن زینب داره می دوه، وسط نامحرم ها، هی تو سرش میزنه، ای حسین........بگو نفست بگیره، ای حسین............بگو شاید نفس آخرت باشه، حسین...........

خیز  و از جا آبرویم را بخر

عمه را از بین نامحرم ببر

زینبی كه هیچكی قد و بالاش رو ندید، بگو یا حسین...........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2293 زمان : نظرات (0)

اگرچه از، وداع تو / می رسه بوی جدایی

ولی برو، نشون بده / نوه ی شیر خدایی

تو همینطوری که میری / یه نگاه به پشت سر کن

قدماتو ای جوونم / یه کمی آهسته تر کن

تو قدم بردار ولی من / از تو که دل بر ندارم

ای گل لیلا من از تو / سروی رعناتر ندارم

 علی علی علی علی / علی اکبر علی اکبر  

تو آینه ی، نگاه تو / رسول ا... رو می دیدم

با زانوهام، خود رو تا / سر نعش تو کشیدم

پسرم میگم هزاربار / تابگی یکبار تو بابا

مونده از من یک دل خون / از تو جسمی اِربا اِربا

لب خشک تو تو چشمام / موجای خیس فراته

تشنه ای اما بدون که / تشنه تر از تو باباته

 علی علی علی علی / علی اکبر علی اکبر  

جوونشو، تو خاک و خون / نبینه چشم بابایی

ببین که تیکه تیکتو / می چینم بین عبایی

من و ام لیلا هر دو / چه کنیم این کوه دردو

غم تو آخر به زانو / درآورد این پیر مردو

این همه زخما رو بابا / موقع رفتن نداشتی

چی شده با تو که انگار / زرهی برتن نداشتی

لب خشک تو تو چشمام / موجای خیس فراته

تشنه ای اما بدون که / تشنه تر از تو باباته   

 علی علی علی علی / علی اکبر علی اکبر

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 8225 زمان : نظرات (0)

برو میدان ولی آهسته اکبر

ببینم قامتت یک بار دیگر

بود سختم علی دل کندنم از تو

علی ای آیه نگار پیمبر

نگاهی گوشه چشمی بر پدر کن

چه فانی گشته ای در ذات دلبر

برو ای من فدای قامت تو

خدا همراهت ای سرو صنوبر

عطش می ریزد از لب های خشکت

عطش داری ولی از آب کوثر

خدا صبری دهد بر مادر تو

ندارد طاقت داغ تو مادر

تمام آرزوی من همین است

ببینم روی تو یک بار دیگر

به والله عطر زهراییت ای گل

زند طعنه علی بر مشک و عنبر

خداوندا تو شاهد باش بهرت

گذشتم از علی شبه پیمبر

تماماً مصطفی در اوست پیدا

فرستادم به میدان وجه حیدر

امیدم بوده تا در روز پیری

عصایم گردی ای محبوب داور

مرا داغ تو از پا خواهد انداخت

چه حاجت بر سنان و تیغ و خنجره

 

تعداد صفحات : 13

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 78
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 342
  • آی پی دیروز : 308
  • بازدید امروز : 2,958
  • باردید دیروز : 2,673
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 10,698
  • بازدید ماه : 71,899
  • بازدید سال : 1,281,823
  • بازدید کلی : 19,787,651